زندگی ساکن نیست: مردم با هم ملاقات می کنند ، ازدواج می کنند ، بچه دار می شوند و ناگهان از هم جدا می شوند. مورد جدیدی در قطعات خانواده ای از بین رفته ظاهر می شود و دشوارترین چیز در این رابطه روابط بین اعضای خانواده جدید و خانواده قبلی است.
وقتی خانواده پدر جدیدی دارند
وضعیتی که قبلاً به امری عادی تبدیل شده است: پس از طلاق ، پر سر و صدا یا نبودن ، پس از شکستن ظرف ها یا بدون آن ، زندگی به تدریج وارد کانال آرام تری می شود و مردی در افق زنی خسته از مشکلات قبلی ظاهر می شود. البته ، او بسیار بهتر از قبلی است ، البته ، او همیشه و در همه جا نجیب زاده خواهد ماند ، طبیعی است که او خواهد بود ، و آنچه وجود دارد ، فرزندان او را از ازدواج قبلی خود دوست دارد.
گاهی اتفاق می افتد ، گاهی اتفاق نمی افتد. اما در اینجا جنبه دیگری ظاهر می شود. نگرش کودکان به ناپدری خود. غیر معمول نیست که کودکان کاملاً از پذیرش ناپدری خود امتناع می ورزند و دائماً به این واقعیت می گویند که پدر بیولوژیکی آنها بی نظیر بهتر است. مهم نیست که واقعیت ها در غیر این صورت چه می گویند ، نه پیشنهادات و نه صحبت های قلبی در اینجا کمکی نمی کند ، فقط با یکبار امتناع ، کودکان با سختی زیاد دوباره ساخته می شوند. جلب اعتماد و نگرش خوب آنها بسیار دشوار است.
به نظر می رسد که در چنین شرایطی همه چیز در دست مادر و ناپدری است ، اما نباید عاملی مانند حسادت را فراموش کرد. طبیعتاً بچه ها مادرشان را دوست دارند. و تعجب آور نیست که آنها نمی خواهند عشق او را با شخص دیگری تقسیم کنند. این عامل به خوبی می تواند به یک عامل تعیین کننده تبدیل شود و پس از آن ، کودک قادر به توضیح نیست ، بحث خواهد کرد که با پدر بهتر است. اصلاً مهم نیست که رسوایی های مداومی در خانواده رخ می داد و جنگ یک دقیقه هم متوقف نمی شد. نکته اصلی این است که مادرم با یک بچه بود.
به نوعی معمول نیست که در مورد حقوق ناپدری صحبت کنیم. با این حال ، در کشور ما و در مورد حقوق پدر آنها زیاد فکر نمی کنند ، اگرچه شرایط زندگی متفاوت است و همیشه پدر نیست که مقصر خانواده است. اغلب برعکس اتفاق می افتد ، فقط قانون ناگفته موجود کودکان تقریباً همیشه به مادر واگذار می شود.
به جای پدر
ناپدری مفهوم حقوقی نیست. به همین دلیل ، او هیچ حقی بر فرزندان همسرش ندارد. حتی اگر او رابطه فوق العاده ای با کودکان داشته باشد ، حق ندارد حتی آنها را به دلیل نمرات ضعیف در مدرسه توبیخ کند.
تنها راه اصلاح وضعیت ، فرزندخواندگی است. در این حالت ناپدری همان حقوق پدر بیولوژیکی را کسب می کند. اگرچه موانع کاملاً کافی در این راه وجود دارد. بنابراین ، پدر بیولوژیکی ، اگر از حقوق والدین محروم نشود ، ممکن است به راحتی رضایت فرزندخواندگی را ندهد.
در هر صورت ، یک مرد بالغ موظف است با توجه به وضعیت خود ، سعی در ایجاد نگرشی در خانواده داشته باشد به گونه ای که فرزندان از محبت و توجه پدر خود محروم نشوند. اگر کودکان سرانجام متوجه شوند که این شخص خاص کارهای زیادی را برای آنها انجام داده است ، و سرانجام ، آنها با تمام قلب خود را دوست دارند ، پس هیچ حقوق قانونی صرفاً بی ربط نخواهد بود.